شماره ٥٧١: اول ما چو آخر ما شد

اول ما چو آخر ما شد
سر پنهان که بود پيدا شد
دور پرگار چون بهم پيوست
نقطه دايره هويدا شد
هر که برخاست از خودي او شد
آنکه با ما نشست از ما شد
آن حبابي که بود از اين دريا
عاقبت باز عين دريا شد
مژدگاني که مه پديد آمد
ابر مايي ز پيش ما وا شد
به زبان فصيح خواهد گفت
هر که چون ما به عشق گويا شد
گر محمد نهان شد از ديده
نعمت الله آشکارا شد