شماره ٥٦٩: آفتابي به ماه پيدا شد

آفتابي به ماه پيدا شد
صورت و معنيي هويدا شد
ظاهر و باطني بهم بنمود
اول و آخري مهيا شد
در همه آينه يکي بيند
ديده روشني که بينا شد
آمد وشد حقيقتا خود نيست
به مجاز است کآمد و يا شد
به خرابات رفت خاطر ما
چون از آنجاست باز آنجا شد
جان دريا دلم به دريا رفت
مرغ آبي بسوي مأوا شد
نعمت الله خدا به ما بخشيد
نقد سيد به بنده پيدا شد