شماره ٥٤٣: دولت عشق به هر بي سر و پائي نرسد

دولت عشق به هر بي سر و پائي نرسد
پادشاهي دو عالم به گدائي نرسد
نرسد در حرم کعبه وصل محبوب
هر محبي که بر او جور و جفائي نرسد
نوش کن دردي دردش که دواي جان است
داروي درد نخورده به دوائي نرسد
مي روم بر درميخانه که خوش بنشينم
دارم اميد که آنجا بلائي نرسد
بي نوايان درش گنج بقا يافته اند
بي نوائي نکشيده به نوائي نرسد
برو اي عقل مگو عشق چرا کرد چنين
پادشاه است و برو چون و چرائي نرسد
هر که او بندگي پير خرابات نکرد
به سر سيد عالم که به جائي نرسد