شماره ٥٤٢: ملک عشقش به غير ما نرسد

ملک عشقش به غير ما نرسد
پادشاهي به هر گدا نرسد
درد دردش کسي که نوش نکرد
به شفا خانه دوا نرسد
هر که بيگانگي ز خويش نجست
به سر کوي آشنا نرسد
بنده تا از خودي برون نايد
به سراپرده خدا نرسد
نرسد در حريم وصل دلي
که ز هجران برو بلا نرسد
دل چو از آب و گل خلاصي يافت
گرد برگرد او ز ما نرسد
نعمت الله رسيد تا جائي
که به جز جان اوليا نرسد