شماره ٥١١: ترک چشم مست او دل ها به غارت مي برد

ترک چشم مست او دل ها به غارت مي برد
ملک دل بگرفت و جان ما به غارت مي برد
خان و مان ما به غارت برد و يک موئي نماند
هرچه با ما ديد سر تا پا به غارت مي برد
دور شو اي عقل از اينجا رخت خود را گو ببر
زآنکه رخت هر که ديد اينجا به غارت مي برد
کيش او چون غارتست ترکش نگويد ترک مست
جان کند قربان و قربان را به غارت مي برد
هر چه ديد از نقد و جنس از زير و بالا پاک برد
اين بلا هم زير و هم بالا به غارت مي برد
جان من بادش فداکو جان و هم جانان ماست
هرچه خواهد گو ببر هل تا به غارت مي برد
سيد ما صد بخارا را به غارت برده است
بوعلي چبود که او سينا به غارت مي برد