شماره ٥٠٥: گوئيا چشم ابر مي خارد

گوئيا چشم ابر مي خارد
کآب از چشمهاش مي بارد
طرفه دريادلي است سقايم
کآب از بحر ما همي آرد
آب آرد به سوي ما آري
شرم از چشم ما نمي دارد
چشم ما آب مي زند بر روي
مژه هم قطره قطره بشمارد
آبداري به آب ديده کنيم
هر که تخم محبتي کارد
آب چشمم روان فرو شويد
نقش غيري که ديده بنگارد
نعمت الله امين رندان است
اين امانت به اهل بسپارد