شماره ٤٩٤: بسته بند بلاي تو نجاتي دارد

بسته بند بلاي تو نجاتي دارد
خسته رنج غم تو درجاتي دارد
هر که شد مرده درد تو نميرد هرگز
کشته عشق تو جاويد حياتي دارد
طاق ابروي تو محراب دل ماست از آن
روز و شب خاطر ما ميل صلاتي دارد
کفر زلف تو که ايمان رخت مي پوشد
سيآتي است که روي حسناتي دارد
گر قدم رنجه کني بر سر آبي باري
در نظر ديده ما آب فراتي دارد
به جفا از سر کوي تو دل از جا نرود
آفرين بر قدم او که ثباتي دارد
نعمت الله که سلطان جهان عشق است
چون گدايان ز تو اميد زکاتي دارد