شماره ٤٧٧: دلي که درد ندارد دوا کجا يابد

دلي که درد ندارد دوا کجا يابد
بلاي عشق نديده شفا کجا يابد
کسي که همدم جام شراب نيست مدام
حضور ساقي سرمست ما کجا يابد
حريف ما نشده ذوق ما کجا داند
نخورده ساغر دردي صفا کجا يابد
خداي خود نشناسد کسي که خود نشناخت
ز خود چو بي خبر است او خدا کجا يابد
سرير سلطنت عشق پادشاهان راست
چنان بلند مقامي گدا کجا يابد
در اين طريق فقيري که مي نهد قدمي
فناي خود چو نجويد بقا کجا يابد
به نور عشق توان يافت نعمت الله را
کسي که عشق ندارد ورا کجا يابد