شماره ٤٧٣: هر که او در عشق جانان جان نداد

هر که او در عشق جانان جان نداد
بوسه اي خوش بر لب جانان نداد
جود او بخشيد عالم را وجود
آشکارا داد او پنهان نداد
جام مي بر دست و ساقي در نظر
فکر اين و آن به اين رندان نداد
چونکه مخموري بود درد سري
دردسر ساقي به سرمستان نداد
لايق هر کس عطا او مي دهد
ذوق سرمستان به مخموران نداد
بس گران و هم سبک سر بود عقل
جان به عشق او از آن آسان نداد
نعمت الله را به ما داد از کرم
اين چنين دادي به هر سلطان نداد