شماره ٤٥١: ما را به غير او نبود التفات هيچ

ما را به غير او نبود التفات هيچ
زيرا که نيست جز کرم او نجات هيچ
خضر و هواي چشمه آب حيات و ما
نبود بجز زلال وصالش حيات هيچ
اي جان هميشه شادي تو باد درد دل
وي دل مباد جز غم عشقش دوات هيچ
هيچ است اين جهان وتو دل را در آن مپيچ
واين بند پيچ پيچ مپيچان به پات هيچ
در حضرتي گريز که روحانيان قدس
جز حضرتش دگر نکنند التفات هيچ
در عرصه ممالک او هردو کون پست
با ملک کبريائي او کاينات هيچ
سيد تو جان بباز به عشقش که غير او
شايسته نيست در دو جهان خونبهات هيچ