شماره ٤٤٩: رفتي به سلامت به سلامت به سلامت

رفتي به سلامت به سلامت به سلامت
اميد که آئي و من آيم به سلامت
سر در قدمت بازم وجان را بسپارم
دست من و دامان تو تا روز قيامت
از روي کرم ياد کن اين بنده خود را
اي جان به فداي تو وآن نامه و نامت
دل زنده شوم چون برسد از تو پيامي
يابيم حيات ابدي ما ز پيامت
هرچند ملامت که کند عقل ز عشقت
عاشق نرود از سرکويت به ملامت
آمد دل و در دام سر زلف تو افتاد
مرغي است مبارک که فتاده است به دامت
جانا نظري کن که منم بنده سيد
تو شاه جهاني و جهان باد به کامت