شماره ٤١٣: آفتاب خوشي هويدا گشت

آفتاب خوشي هويدا گشت
شب نهان شد چو روز پيدا گشت
چشم ما قطره قطره آب بريخت
سوبسو شد روان و دريا گشت
درهزار آينه يکي بنمود
يک مسما هزار اسما گشت
غير دلبر نيافت اين دل ما
گرچه در جستجو بهر جا گشت
در خرابات مي کند دستان
هرکه در عشق بي سروپا گشت
آنکه عالم مسخر او بود
خود بيامد مسخر ما گشت
رند مستي نيافت همچون ما
طالب ارچه به زير و بالا گشت
عقل مي گشت گرد ميخانه
ديدمستي ما ز در وا گشت
نعمت الله چون ظهوري کرد
صورت و معنيي هويدا گشت