شماره ٤١١: نعمت الله از اين وآن بگذشت

نعمت الله از اين وآن بگذشت
وز خيالات انس وجان بگذشت
عمر او بود همچو آب حيات
خوش روان آمد و روان بگذشت
نود و چار سال عمر عزيز
گوئيا آن بيک زمان بگذشت
نوجواني مجو تو از پيري
فکر ديگر بکن که آن بگذشت
چه کني نقش يا خيال محال
تو بخوابي و کاروان بگذشت
عاقل ار نام يا نشان جويد
عاشق از نام و از نشان بگذشت
زنده دل باشد آنکه پيش از مرگ
همچو سيد از اين جهان بگذشت