شماره ٣٨٧: عشق را با کفر و ايمان کار نيست

عشق را با کفر و ايمان کار نيست
عشق را باجسم و باجان کار نيست
عشق درد درد مي جويد مدام
عشق را باصاف درمان کار نيست
عشق را با مي پرستان کارهاست
عشق را با غير ايشان کارنيست
عشق بازي کار بي کاران بود
همچو کار عشق بازان کار نيست
عقل مي بندد خيال اين وآن
عشق را با اين وبا آن کار نيست
عقل مخمور است و ما مست و خراب
زاهدش در بزم رندان کار نيست
نعمت الله باده مي نوشد مدام
با کس او را اي عزيزان کار نيست