شماره ٣٨٣: چو ميخانه سرائي هيچ جا نيست

چو ميخانه سرائي هيچ جا نيست
مقامي همچو صحن آن سرا نيست
بهر سو آب چشم ما روان است
در اين دريا بجز ما آشنا نيست
اگر تو طالب عشقي مرا هست
وگرتو عقل مي جوئي مرا نيست
کسي کو گنج عشق يار دارد
به نزد عاشقان حق گدا نيست
نواي ما نواي بي نوايي است
نوائي چون نواي بي نوا نيست
مرو با زاهد رعنا در اين ره
که ايشان را در اين ره پابجا نيست
خيال روي سيد نور چشم است
دمي از ديده مردم جدا نيست