شماره ٣٦١: چشم ما روشن به نور روي اوست

چشم ما روشن به نور روي اوست
لاجرم من دوست مي بينم به دوست
ديده اي کو نور او بيند به او
بد نبيند هرچه مي بيند نکوست
جام و مي آب و حباب است اي پسر
اين کسي داند که او را آبروست
گر هزار آئينه آيد در نظر
در همه آئينه ها چشمم بر اوست
اصل و فرع ما وتو هر دو يکيست
تا نپنداري که اين رشته دو توست
عشق سرمست است و دائم در حضور
عقل مخمور است از آن در گفتگوست
نعمت الله خرقه مي شويد به مي
پاک شويد کار او اين شست و شوست