شماره ٣٥٠: دواي درد دل اي يار درد است

دواي درد دل اي يار درد است
بحمدالله که ما داريم در دست
بيا و دردي دردش به ما ده
که صاف عاشقانش درد درد است
دلي کو کشته عشق است زنده است
کسي کو مرده درد است مرد است
بدادم دين و دل دردش خريدم
چنين سودي بدان مايه که کرده است
مرا مهري است درخاطر که خورشيد
به گرد سايه چترش چو گرد است
اگر دردم نمي داني نظر کن
سرشک سرخ بين و رو که زرد است
کسي داند شفاي رنج سيد
که جامي از شراب درد خورده است