شماره ٣٤٣: چشم ما روشن به نور روي اوست

چشم ما روشن به نور روي اوست
اين چنين چشم خوشي بينا نکوست
غير او ديگر نديده ديده ام
هرچه آيد در نظر چشمم بر اوست
ديده بينا به من بخشيد او
لاجرم من دوست مي بينم به دوست
من چنين سرمست و با ساقي حريف
زاهد مخمور اگر در گفتگوست
صورتي بيند نه بيند معنيش
عاقل بيچاره درمانده به پوست
غرق دريا آب مي جويد مدام
بي خبر از عين ما درجستجوست
نعمت الله خرقه مي شويد به مي
پاک بازي دائما در شست و شوست