هرکجا کنجي است گنجي در وي است
کنج هر ويرانه بي گنجي کي است
خوش حبابي پر کن از آب حيات
جام ما اين است و آن عين وي است
يافته عالم وجود از جود او
ورنه بي او جمله عالم لاشيئي است
نائي و ني هر دو همدم آمدند
عالمي رقصان از آن بانگ ني است
عشق سلطان است در ملک وجود
عقل مانند رئيسي در ري است
ساغري گر بشکند انديشه نيست
ساغري ديگر روانش در پي است
نعمت الله هرکه مي جويد به عشق
گو ز خود مي جو که دايم با وي است