شماره ٣٢٢: ديده تا نور جمالش ديده است

ديده تا نور جمالش ديده است
درنظر ما را چو نور ديده است
چشم مردم روشن است از نور او
خوش بود چشمي که او را ديده است
ساقي ما مست وجام مي به دست
گرد رندان يک بيک گرديده است
بلبل سرمست مي نالد به ذوق
تا گلي از گلستانش چيده است
عاشق و معشوق عشق است اي عزيز
هرکه سراز غير او پيچيده است
درنظر مائيم بحر بيکران
ما به ما اين ديده ما ديده است
گفته مستانه سيد شنو
اين چنين قولي کسي نشنيده است