شماره ٣٢١: چشم مردم ديده ما نور رويش ديده است

چشم مردم ديده ما نور رويش ديده است
لاجرم در ديده ما همچو نور ديده است
از سر ذوق است اين گفتار ما بشنو به ذوق
زانکه قولي اين چنين مستانه کس نشنيده است
درخيال آنکه نقش روي تو بيند به چشم
ديده اهل نظر گرد جهان گرديده است
ترک چشم مست اوجانها به غارت مي برد
زلف طرارش به هر موئي دلي دزديده است
عشق سرمست است وبا رندان حريفي مي کند
عقل مخمور است واز رندان ما رنجيده است
از کرم ساقي ما مي مي دهد ما را مدام
بر سر ما آب رحمت گوئيا باريده است
هرکسي از لطف سلطاني نوائي يافتند
حضرت او نعمت الله را به ما بخشيده است