شماره ٢٩٤: نعمت الله جان وعالم چون تن است

نعمت الله جان وعالم چون تن است
اين چنين جان وتني آن من است
مصر دل دارم عزيز حضرتم
جسم وجانم يوسف وپيراهن است
صورتم جام است و معني مي مدام
عشق ساقي، کار ما مي خوردن است
حال ما از عقل مي پرسي مپرس
کز بيان ذوق ما او الکن است
رندم و درميکده دارم مقام
جنت المأوا مدامم مسکن است
شمع جمع عاشقان سرخوشم
حال من بر اهل مجلس روشن است
جام در دور است وسيد در نظر
خوش حضوري وقت جان پروردن است