شماره ٢٨٣: ميرميخانه ما سيد سرمستان است

ميرميخانه ما سيد سرمستان است
رند اگر مي طلبي ساقي سرمست آن است
نورچشم است و به نورش همه را مي بينم
آفتابي است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشني از نور جمالش دارد
پس مپندار که او از نظرم پنهان است
گر فروشند به صد جان نفسي صحبت دوست
بخر اي جان عزيزم که نکو ارزان است
گنج اگر مي طلبي در دل ما مي جويش
زانکه گنجينه او کنج دل ويران است
دردي درد به من ده که خوشي مي نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمان است
رند مستي به توگر روي نمايد روزي
نعمت الله طلب از وي که مرا مهمان است