شماره ٢٦٥: درد ار داري دوا همان است

درد ار داري دوا همان است
درد ار نوشي شفا همان است
باجام مي ار دمي برآري
داني که حيات ما همان است
عمري است که مبتلاي درديم
خود راحت مبتلا همان است
فاني ز خود وفنا همين است
باقي به خدا بقا همان است
در آينه همه نظر کن
مي بين همه را لقا همان است
ما جام جهان نماي عشقيم
اين جام جهان نما همان است
گرصورت سيدم دگر شد
اما به خدا خدا همان است