شماره ٢٥٦: عالم بدن است و عشق جان است

عالم بدن است و عشق جان است
جان است که در بدن روان است
تن زنده به جان و جان به جانان
درياب که قول عاشقان است
با صورت و معنئي که او راست
چه جاي معاني وبيان است
عشق است که عاشق است ومعشوق
عشق ار داري همين همان است
خورشيد به ماه رو نموده
هر ذره که بيني آن چنان است
در آينه وجود عالم
آن نور به چشم ما عيان است
سيد شاه است و بنده بنده
او سيد پادشه نشان است