شماره ٢٤٩: نقش خيال اوست که گويند عالم است

نقش خيال اوست که گويند عالم است
اين صورت است ومعني آن اسم اعظم است
اسمي که هست جامع اسما به نزد ما
آن اسم اعظم است و بر اسما مقدم است
جام جهان نماست پر از مي بيا بگير
شادي ما بنوش که جام مي جم است
سردار عاشقان به سر دار پانهاد
دعوي که مي کند بر ياران مسلم است
خمخانه اي است پر مي و ساقي ما کريم
رندان کم اند خواجه نگوئي که مي کم است
از زخم عشق گرچه دلم ريش شد ولي
ناله نمي کنم که چنان ريش مرهم است
با جام مي دمي چو برآريم خوش بود
خاصه دمي که سيد سرمست همدم است