شماره ٢٤٥: دردمنديم و دوا درد دل است

دردمنديم و دوا درد دل است
درد دل درمان دوائي مشکل است
خلوت دل خانه خالي اوست
خوش دلارامي که ما را در دل است
عاقل ار پندي به عاشق مي دهد
وعظ او نزديک ما بي حاصل است
حق پرست وترک باطل را بگو
هرچه غير حق بود آن باطل است
حال ما از زاهد رعنا مپرس
زانکه او از بحر ما بر ساحل است
آفتابي مي نمايد مه به ما
گرچه در ظاهر حجابي حايل است
نعمت الله از منازل درگذشت
هشت منزل نزد او يک منزل است