شماره ٢٢٧: بياکه جان و دلم درهواي درويش است

بياکه جان و دلم درهواي درويش است
بياکه شاه جهاني گداي درويش است
به خاک پاي فقيران وجان سرحلقه
که سرمه نظرم خاک پاي درويش است
در آن مقام که روح القدس ندارد بار
درآ که گوشه خلوتسراي درويش است
صداي نغمه عشاق و ذوق مجلس ما
نمونه اي زحضور ونواي درويش است
به ياد ساقي باقي به نوش دردي درد
که جام دردي دردش دواي درويش است
اگرچه عاشق درويش با دل ريشم
ولي خوشم که بلا از بلاي درويش است
سماع مطرب و ذوق است و صحبت سيد
ترنم نفس جان فزاي درويش است