در سراپرده جان خلوت جانانه خوش است
آنچنان گنج خوشي در دل ويرانه خوش است
رند سرمست بجو زاهد مخمور بمان
عاقلي را چه کني عاشق ديوانه خوش است
جنتي راکه در آن دوست نيابي سهل است
يار اگر دست دهد گوشه کاشانه خوش است
گفته عاشق سرمست بخوان مستانه
زانکه در مجلس ما گفته مستانه خوش است
قدمي نه نفسي صحبت ما را درياب
بي تکلف بر ما صحبت جانانه خوش است
هرکه درويش بود ميل به شاهي نکند
دل درويش به آن همت شاهانه خوش است
نعمت الله بدست آر که سرمست خوشي است
زانکه اين سيد مستانه مردانه خوش است