شماره ٢٢٣: اين خوش است و آن خوش است و اين و آن با هم خوش است

اين خوش است و آن خوش است و اين و آن با هم خوش است
جان و جانان خوش نشسته نزد ما بي غم خوش است
اين همه جام مرصع پر ز مي داريم ما
با حريف سرخوش و با ساقي همدم خوش است
عقل مخمور است و نامحرم چه داند راز ما
گفتن اسرار ما با عاشق محرم خوش است
خوش بود گر پادشاهي مي خورد از جام جم
زانکه مي گويند جام پادشه با جم خوش است
گرچه دل ريشيم مرهم را نمي خواهيم ما
زخم تيغ عشق او داريم بي مرهم خوش است
چشم مست او نظر فرمود سوي کاينات
اين چنين نور خوشي در ديده عالم خوش است
مجلس عشق است وسيد مست ورندان درحضور
جنت فردوس ما با صحبت آدم خوش است