شماره ٢١٤: عشق مست است و عقل مخمور است

عشق مست است و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
شادماني جاودان دارد
به غم عشق هر که مسرور است
دل ما جان خود به جانان داد
زان حياتي که يافت مغرور است
جام گيتي نما چو مي بينم
در نظر ناظر است و منظور است
نور چشم است اگر نظر داري
آفتابي به ماه مستور است
زاهد ار ذوق ما نمي داند
عيب زاهد مکن که معذور است
نعمت الله رند سرمست است
در خرابات نيک مشهور است