شماره ٢٠٩: چه غم دارم که يارم غمگسار است

چه غم دارم که يارم غمگسار است
حريفم جام ساقي يار غار است
بتي دارم که با من در ميان است
دلارامي که دايم در کنار است
به دور چشم مست مي فروشش
مرا با غير مي خوردن چه کار است
دل من بارگاه پادشاه است
تن من پرده جانم پرده دار است
دو لحظه در يکي صورت نباشم
ولي معني هميشه برقرار است
يکي رو دارم و آئينه بسيار
يکي ذات و صفاتم صدهزار است
غنيمت دان حضور نعمت الله
که چون عمر عزيزت برگذار است