شماره ٢٠٥: گوهر درياي ما را آبروئي ديگر است

گوهر درياي ما را آبروئي ديگر است
نوش کن جام مي ما کز سبوئي ديگر است
گفته مستانه ما ملک عالم را گرفت
گوش کن بشنو خوشي کاين گفتگوئي ديگر است
ديگران فردوسي مي خواهند و ما ديدار او
همت عالي ما را جست وجوئي ديگر است
خرقه خود را به جام مي نمازي کرده ايم
نزد رندان اين طهارت شست و شوئي ديگر است
رنگ عشق و بوي معشوق است رنگ و بوي ما
در ميان عاشقان اين رنگ و بوئي ديگر است
ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ايم
لاجرم ما را در اين در آبروئي ديگر است
سيد از دنيا برفت و نعمت الله را گذاشت
گرچه آن مي کهنه است اين جام نوئي ديگر است