شماره ٢٠٢: عشق او در جان هوائي ديگر است

عشق او در جان هوائي ديگر است
درد دل ما را دوائي ديگر است
کشته عشقيم و زنده جاودان
جان ما را خونبهائي ديگر است
خلوت ما گوشه ميخانه است
جاي ما خلوتسرائي ديگر است
ما ز ما فاني شده باقي به او
اين فنائي و بقائي ديگر است
بي نوايان را نوا داديم از او
بي نوايان را نوائي ديگر است
جام پاکي پر ز مي بستان بنوش
جام ما با گيتي نمائي ديگر است
نعمت الله تاگداي کوي اوست
نزد شاهان پادشاهي ديگر است