شماره ١٩٩: ملک جان در ولايتي دگر است

ملک جان در ولايتي دگر است
تخت دل در حمايتي دگر است
قول مستانه اي که ما گوئيم
بشنو او را حلاوتي دگر است
دلبران در جهان فراوانند
حسن ما را ملاحتي دگر است
عاقلان را نهايتي است ولي
عاشقان را نهايتي دگر است
وحده لا شريک له مي گو
کاين سخن از روايتي دگر است
در خرابات رند سرمستيم
ذوق ما ذوق وحالتي دگر است
نعمت الله خدا به ما بخشيد
اين عنايت عنايتي دگر است