شماره ١٩٦: گفتمش روي تو گويا قمر است

گفتمش روي تو گويا قمر است
گفت والله ز قمر خوبتر است
گفتمش زلف تو آشفته چراست
گفت سرگشته دور قمر است
گفتمش نوش لبت چيست بگو
گفت پالوده قند و شکر است
گفتمش چشم خوشت برد دلم
گفت هشدار که جان درخطر است
گفتمش قد تو سروي است بلند
گفت آن نسبت کوته نظر است
گفتمش از تو که دارد خبري
گفت آنکس که ز خود بيخبر است
گفتمش عمر مني زود مرو
گفت عمر است و از آن درگذر است
گفتمش جان به فداي تو کنم
گفت از اينها بر ما مختصر است
گفتمش سيد ما بنده تست
گفت آري به جهان اين سمر است