شماره ١٩٢: آب جوياي آب اين عجب است

آب جوياي آب اين عجب است
سرآب و سراب اين عجب است
ما حبابيم و عين ما آب است
جام عين شراب اين عجب است
گرکسي مست شد ز مي چه عجب
باده مست و خراب اين عجب است
روز و شب آفتاب مي گردد
در پي آفتاب اين عجب است
موج گوئي حجاب دريا شد
ما ز ما در حجاب اين عجب است
نقش خود را خيال مي بندم
تا ببينم به خواب اين عجب است
مي خمخانه حدوث و قدم
مي خورم بي حساب اين عجب است
زاهدي ديده ايم گيلاني
سخت مست و خراب اين عجب است
اين چنين گفته هاي مستانه
خوانده ام بي کتاب اين عجب است
طالب وصل نعمت اللهم
آب جوياي آب اين عجب است