شماره ١٢٩: مطرب عشق ساز ما بنواخت

مطرب عشق ساز ما بنواخت
به نوا جان بينوا بنواخت
در خرابات ساقي سرمست
درد ما را به صد دوا بنواخت
مي نوازد به لطف عالم را
پادشاه است و اين گدا بنواخت
گرچه بنواخت جان عالم را
دل اين خسته بارها بنواخت
مبتلاي بلاي او بودم
چاره اي کرد و مبتلا بنواخت
شاهد غيب در سراي وجود
به نهان خاطر مرا بنواخت
شهرتي يافت در جهان که به عشق
نعمت الله را خدا بنواخت