شماره ١١٦: نقد گنج کنت کنزا را طلب

نقد گنج کنت کنزا را طلب
گوهر در يتيم از ما طلب
عاشقانه خم مي را نوش کن
جرعه اي چبود بيا دريا طلب
عشق را جائي معين هست نيست
جاي آن بي جاي ما هرجا طلب
از دوئي بگذر که تا يابي يکي
از همه يکتاي بي همتا طلب
عارفانه دامن خود را بگير
آنچه گم کردي همه آنجا طلب
چشم عالم روشن است از نور او
نور او در ديده بينا طلب
نعمت الله است عالم سر به سر
نعمتي خوش از همه اشيا طلب