شماره ١٠٥: آفتابي ز ماه بسته نقاب

آفتابي ز ماه بسته نقاب
کرده در گوش درهاي خوشاب
چشم عالم به نور او روشن
سخني نازک است خوش درياب
نقش رويش خيال مي بندم
گه به بيداري و گهي در خواب
مي خمخانه حدوث و قدم
نوش کردم به شادي اصحاب
نور آن ماه رو که مي بيني
آفتاب است و نام او مهتاب
سرموئي ز سر او گفتيم
سر زلفش از آن شده در تاب
نعمت الله حجاب را برداشت
چون حجاب است در ميان اسباب