شماره ١٠٤: رو فنا شو بيا بقا درياب

رو فنا شو بيا بقا درياب
خوش بقايي از اين فنا درياب
قدمي نه درآ در اين دريا
عين ما را به عين ما درياب
دردي درد دل خوشي مي نوش
دردمندانه آن دوا درياب
جام گيتي نما بدست آور
مظهر حضرت خدا درياب
پادشاه و گدا نشسته بهم
ذوق آن شاه و اين گدا درياب
در ميخانه را غنيمت دان
دولت ملک دو سرا درياب
سيد رند مست اگر جوئي
در خرابات بنده را درياب