شماره ٨٣: ديده ام مهر منير مه نقاب

ديده ام مهر منير مه نقاب
ذره اي از نور رويش آفتاب
جامي از مي پر ز مي داريم ما
نوش کن جام شرابي از شراب
ما در اين دريا به هر سو مي رويم
ساغري داريم پر آب از حباب
موج و دريا و حباب و قطره ايم
چار اسم ويک حقيقت عين آب
چشم ما روشن به نور روي اوست
لاجرم ديديم رويش بي حجاب
هردمي نقش خيالي مي کشد
گه به بيداري بود گاهي به خواب
نعمت الله يافتم از لطف او
بي خطا والله اعلم بالصواب