شماره ٦٤: به سر خواجه کلان که مرا

به سر خواجه کلان که مرا
نبود ميل با کلاه شما
دنيي وآخرت نمي طلبيم
اين و آن از کجا و ما ز کجا
حالي امروز را غنيمت دان
دي گذشت ونيامده فردا
گوش کن گفته هاي مستانه
چه کني قول بوعلي سينا
در خرابات مست مي گردم
گر حريف مني بيا آنجا
سر زلف نگار در دستم
با خيالش همي پزم سودا
نعمت الله چو آينه روشن
مي نمايد به ما خدا به خدا