شماره ٣٠: مشک چبود، شمه اي از بوي ما

مشک چبود، شمه اي از بوي ما
کيست عنبر، واله گيسوي ما
آب چشم ما، بهر سو مي رود
هم ز چشم ماست آب روي ما
صبحدم باد صبا، خوش بو رود
مي برد گردي، ز خاک کوي ما
تا قبول حضرت، سلطان شديم
شاه ترکستان، بود هندوي ما
غرق دريائيم، اگر تو تشنه اي
آب مي جوئي قدم نه سوي ما
عود دل در مجمر سينه، بسوخت
بزم ما خوشبو شده از بوي ما
عاقلان را گفت و گوي ديگر است
قول عشاق است ، گفت و گوي ما
عيد قربان است، و طوئي مي کنيم
جانها قربان شده، در طوي ما
سيديم و عاشقان را بنده ايم
لاجرم عالم بود، انجوي ما