شماره ١٨: هرکه آيد بر سر دار فنا

هرکه آيد بر سر دار فنا
يابد از دار فنا دار بقا
خدمت منصور از آن سردار شد
ذوق سرداري اگر داري بيا
قل هوالله احد مي خوان مدام
چون موحد در خلا و در ملا
ما در اين دريا خوشي افتاده ايم
ما ز دريائيم و دريا عين ما
دردمندي راکه باشد درد دل
درد درد دل بود او را دوا
بر در خلوتسراي مي فروش
ساکنيم و فارغ از هر دو سرا
سيديم و بنده سلطان خود
ما جميم و جام ما گيتي نما