شماره ٩٣

درين دور احسان نخواهيم يافت
شکر در نمکدان نخواهيم يافت
جهان سربسر ظلم و عدوان گرفت
درو عدل و احسان نخواهيم يافت
سگ آدمي رو ولايت پرست
کسي آدمي سان نخواهيم يافت
بدوري که مردم سگي ميکنند
درو گرگ چوپان نخواهيم يافت
توقع درين دور درد دلست
درو راحت جان نخواهيم يافت
بيوسف دلان خوي لطف و کرم
ازين گرگ طبعان نخواهيم يافت
ازين سان که دين روي دارد بضعف
درو يک مسلمان نخواهيم يافت
مسلمان همه طبع کافر گرفت
دگر اهل ايمان نخواهيم يافت
شياطين گرفتند روي زمين
کنون دروي انسان نخواهيم يافت
بزرگان دولت کرامند ليک
کرم زين کريمان نخواهيم يافت
سخاوت نشان بزرگي بود
ولي زين بزرگان نخواهيم يافت
سخا و کرم دوستي عليست
که در آل مروان نخواهيم يافت
وگر زآنکه مطلوب ما راحتست
در ايام ايشان نخواهيم يافت
درن شور بختي بجز عيش تلخ
ازين ترش رويان نخواهيم يافت
درين مردگان جان نخواهيم ديد
وازين ممسکان نان نخواهيم يافت
توانگر دلي کن قناعت گزين
که نان زين گدايان نخواهيم يافت
ازين قوم نيکي توقع مدار
کزين ابر باران نخواهيم يافت
درين چهارسو آنچه مردم خرند
بغير از غم ارزان نخواهيم يافت
مکن رو ترش زآنکه بي تلخ و شور
ابايي برين خوان نخواهيم يافت
چو يعقوب و يوسف درين کهنه حبس
مقام عزيزان نخواهيم يافت
بجز بيت احزان نخواهيم ديد
بجز کيد اخوان نخواهيم يافت
بدردي که داريم از اهل عصر
بميريم و درمان نخواهيم يافت
بگو سيف فرغاني و ختم کن
درين دور احسان نخواهيم يافت