شماره ٢٥

بيا بلبل که وقت گفتن تست
چو گل ديدي گه آشفتن تست
بعشق روي گل قولي همي گوي
کزين پس راستي در گفتن تست
مرا بلبل بصد دستان قدسي
جوابي داد کين صنعت فن تست
من اندر وصف گل درها بسفتم
کنون هنگام گوهر سفتن تست
بوصف حسن جانان چند بيتي
بگو آخر نه وقت خفتن تست
حديث شاعران مغشوش و حشوست
چنين ابريز پاک از معدن تست
الا اي غنچه در پوست مانده
بهار آمد گه اشکفتن تست
گل انداما از آن روي از تو دورم
که چندين خار در پيرامن تست
تويي غازي که صد چون من مسلمان
شهيد غمزه مرد افگن تست
من آن يعقوب گريانم ز هجرت
که نور چشمم از پيراهن تست
مه ارچه دانها دارد زانجم
وليکن خوشه چين خرمن تست
تو اي عاشق مصيبت دار شوقي
نداري صبر و شعرت شيون تست
چو شمع اشکي همي ريز و همي سوز
چراغي، آب چشمت روغن تست
ولي تا زنده اي جانت نکاهد
حيات جان تو در مردن تست
چه بندي در بروي آفتابي
که هر روزش نظر در روزن تست
چه باشي چون زمين اي آسماني
درين پستي، که بالا مسکن تست
چو در گلزار عشقت ره ندادند
تو خاشاکي و دنيا گلخن تست
درين ره گر ملک بيني پري وار
نهان شو زو که شيطان ره زن تست
چو انسان مي توان سوگند خوردن
بيزدان کآن ملک اهريمن تست
چنين تا باريابي بر در دوست
درين ره هرچه بيني دشمن تست
بزن شمشير غيرت، زآن مينديش
که همتهاي مردان جوشن تست
نکورو يوسفي داري تو در چاه
ترا ظن آنکه جاني در تن تست
کمند رستمي اندر چه انداز
خلاصش کن که در وي بيژن تست
تو در خوف از خودي، از خود چو رستي
ازآن پس کام شيران مأمن تست
سراندر دام اين عالم مياور
وگرنه خون تو در گردن تست
دل کس زين سخن قوت نگيرد
که ياد آورد طبع کودن تست
ز دشمن مملکت ايمن نگردد
بشمشيري که از نرم آهن تست