قرآن چه بود مخزن اسرار الهي
گنج حکم و حکمت آن نامتناهي
در صورت الفاظ معانيش کنوزست
وين حرف طلسميست بر آن گنج الهي
لفظش بقراآت بخواني و نداني
معني وي، اي حاصلت از حرف سياهي
گلهاي معانيش نبويند چو هستند
آن مردم بي علم ستوران گياهي
بحريست درو گوهر علم و در حکمت
غواص شو و در طلب از بحر نه ماهي
ز اعراب و نقط هست پس و پيش حروفش
آراسته چون درگه سلطان بسپاهي
قرآن رهاننده ز دوزخ چو بهشتست
زيرا که بيابي تو درو هرچه بخواهي
تا پرده صورت نگشايي ننمايد
اسرار و معانيش بتو (روي کماهي)
آنها که يکي حرف بدانند ز قرآن
بر جمله کتب مفتخرانند (و مباهي)
بي معرفتي بر لب درياي حروفند
چون تشنه بي دلو و رسن بر سر چاهي
حق است که گويند همه کاتب (او را)
کاي بر سر کتاب (ترا منصب شاهي)
هر سو که برد نفس ندا از چپ و از راست
گر پشت بقرآن بکني روي (سياهي)
در محکمه دين کتب منزله يک يک
داده همه بر محضر صدق تو گواهي
سرمست مي موعظتت بهر شکستن
بر سنگ ندامت بزند جام ملاهي
بر لوح که از خلق نهان در شب غيب است
آن جمله کتب همچو ستاره تو چو ماهي