دوست جو از برادران بگسل
که برادر کند پر آذر دل
که بود غمز بر پدر خواند
مه بود بر تو خواجگي راند
تا پدر زنده با تو دمسازست
چون پدر مرد خصم و انبازست
گر دو نيمه کني برو سيمت
ور نه در دم کند به دو نيمت
نه برادر بود به نرم و درشت
کز براي شکم بود هم پشت
عقل نبود برادري کردن
از پي رنج دل جگر خوردن
رنج دل باشد و عناي جگر
به برادر دويدن از مادر
نه قبولش خوش و نه کردن رد
همچو اعراب و همزه بر ابجد