تا تواني به گرد عامه مگرد
عامه از نام تو برآرد گرد
زان کجا عامه بي خرد باشد
صحبت بي خردت بد باشد
به همه حال چون خودت خواهد
صحبت او روان همي کاهد
چه نکو گفت آن خردمندي
که سخنهاي اوست چون پندي
عامه نبود ز کارها آگاه
عامه را گوش کر و ديده تباه
چه نکو گفت آن خردمندي
که سخنهاي اوست چون پندي
عامه نبود ز کارها آگاه
عامه را گوش کر و ديده تباه
صحبت عامه اسب و خر باشد
هر دوان ضد يکدگر باشد
خر تگ از اسب خود نگيرد تيز
ليک اسب از خران بگيرد تيز
صحبت عامه هر که هشيارست
مثل حداد و مثل عطارست
گرچه عطار ندهدت مشک او
رسد از ناف مشک او به تو بوي
مرد حداد اگر به سور آيد
جامه ز انگشت او بيالايد
با بهان لحظه اي چو بشتابي
نام نيکو ازو بسي يابي
صحبت عامه هر کرا ديدست
سخت زشت است وناپسنديدست